نامه‌ی به خودم

نامه ی به خودم:
سلام، من نامرئی تو هستم، بنابرین به خود اجازه می‌دهم که برایت نامه بنویسم.

به یاد دارم از نوجوانی که کتاب می‌خواندی چیزی در دلت می‌گذشت. در اوایل متوجه نمی‌شدم چه می‌خواهی. اما با گذشت زمان فهمیدم می‌خواهی بنویسی.

بارها در حالت درماندگی به یاد من افتادی، بعد کاری را انجام دادی که من کاملآ با آن موافق بوده‌ام. از این که هر لحظه مرا به خاطر داری خوشحالم.

این را گفتم تا یادآوری نمایم که ما به هم اعتماد کامل داریم. اگر بی‌مقدمه به اصل مطلب می‌پرداختم شاید مشتی محکمی بر سرم می‌کوبیدی و دهنم را با دستانت می‌بستی و اجازه‌ی سخنوری برایم نمی‌دادی.

حالا که فضا کاملآ دوستانه شده، می‌خواهم بگویم که؛ سالهاست جوانه‌های نویسنده‌شدن در فضای دل انگیز و سبز قلبت سر می‌زنند ولی سریعآ می‌میرنند. گاهی با افکار مسموم {تو نمیتوانیِ} ذهنت که ناشی از ترس است، و گاهی تو آنها را نادیده می‌انگاری. با این‌همه، این جوانه‌ها هم‌چنان در قلب و ذهنت مانند گل‌های لاله بدون کاریدن و باریدن می‌رویند.

این‌بار هم خواستی بهانه بیاوری که من مسوولیت فرزندان و منزل را دارم. اما آنها خوش‌بختانه به تو گوش نکردند و شروع به رشد نمودند. آرزوی نویسنده‌شدن را سال‌هاست در کنج تاریک ذهنت قرار دادی، سعی بر نادیده گرفتنش کردی و می‌خواستی فراموشش کنی، اما نشد که نشد. چون به آن خواهی رسید، کارگاه خلاق نویسندگی تو را به آن خواهد رساند.

شرط این است که به تمرینات دوره، نوشتن هزار کلمه ها و صفحات صبح‌گاهی پابند باشی. بگذار کلمات از ذهنت به رگه‌های دستانت برسند و از آنجا به نوک انگشتانت سرایت کنند و به قلم ات جاری شوند. روی صفحه کاغذ رقص‌کنان پهلوی هم قرار گیرند و آن وقت است که از لحظه لحظه ی قلم گرفتنت لذت خواهی برد.

امروز را به خاطر داری که در جریان نوشتن، مظهر شانزده ماهه چند باری پا پیچت شد؟ خاطرت است که دیروز دیرتر از حد معمول بیدار شدی و سریع آشپزخانه رفتی تا قبل از دیر شدنِ مدرسه‌ی محمد صبحانه درست نمایی و در عین حال دفترچه ات را با خود به آشپزخانه بردی و در جریان تهیه صبحانه نوشتی؟ این است عشق، عشق به نوشتن.

اگر می‌خواهی نویسنده شوی، مانند عاشقی که به پای معشوق‌اش می‌ایستد به پای آن بایست. عاشق نوشته‌هایت باش، چنانکه عاشق فرزندانت هستی. هر دفترچه میتواند فرزند معنوی تو باشد. همان‌طوری که برای رشد فرزندانت زحمت می‌کشی، برای شکوفایی نوشتن‌ات نیز تلاش کن.
نوشتن را تمرین کن تا کلمات مانند قطرات باران که از ابرها بر زمین می‌چکد و با خود رحمت و آرامش میاورد، از قلمت ببارند و به خواننده حس آرامش و زندگی دهد و از نوشته هایت گهر یابد.

اما، اگر نویسنده‌ی خوبی شدی، مغرور مشو و کبر را اجازه نده حاکم ذهنت گردد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *