ناهید: (خطاب به همسر) سخت ترین کار در زندگی، کار خانه است. همانطور که از آشپزخانه بیرون میشد و با پشت دستش پیشانی اش را پاک میکرد از آشپزخانه بیرون شد و این جمله را برای همسرش که بالای کَوچ (کاناپه) نشسته بود و با گوشیاش مصروف بود گفت.
سعید: (همانطور که صفحه فیسبوک را بالا و پایین میکرد و بدون این که سرش را از روی گوشی بلند کند) میخواهی بگویی شستن دو فنجان، دو ظرف و جاروب کشیدن سه اتاق سخت ترین کار است. من که چنین فکر نمیکنم. تو زن های استان ما را ندیدهی که چه کارهای شاقی را انجام میدهند بدون این که شکوه و یا شکایت کنند. اما تو که یک ظرف را هم شستی سروصدایت بلند میشود.
ناهید: (همانطور که پیش بندش را کنار میگذاشت و سفره را هموار میکرد) بحث روی مقدار کار و شاقه بودن آن نیست، بحث روی این است که کار منزل اصلآ خلاصی ندارد. هر لحظه کار پیدا میشه و باید انجامش بدهی. اگر انجام ندهی در روند زندگی مشکل پیش میاورد. بحث این است که انجام این کار برای یک نفر سخت است. چهار تن اعضای خانواده میپاشند، میریزند و میخورند، و صرف یک تن به همه چیز باید برسد.
سعید: (از جایش بلند میشود تا نزدیک سفره برای خوردن غذا برود) حالا یک غذا پختی زهرومار مان نکن. بگذار به آرامی این زقوم را بخوریم بعد هرچه میخواستی بگو. (صدایش داشت اهسته آهسته بلند میشد و شبیه فریاد میگردید)
ناهید: (همانطور که غذا را روی سفره میچید و بشقاب های بچه ها را برایشان میداد) لطفآ سروصدا نکن، بچه ها استرس میگیرند، کمک که نمینمایی در کار منزل، سروصدا هم نکن و غذایت را بخور. ولی هدف اصلی ام این است که اگر این کار منزل نیم گردد، چه کارهای بزرگ تری را برای زندگی، توسعه فردی، اقتصاد خانوادگی و پیشرفت فرزندان میتوان انجام داد.
حیف این دست ها که ساعت ها بین مایع ظرف شویی و آب گم میگردد. شاید این دست ها کارهای بزرگتر از این حرف ها را بتواند و یا میتوانست انجام دهد. اما بیشتر دغدغهی زنان این شده است که باید منزل را دسته گل بسازند. غذای خوشمزه بپزند و به کودکان هم رسیدگی نمایند.
جملهی اخیر ناهید مملو از حرفهای بود که سعید را در خودش فرو برد. او لقمهی کوچکی برداشت و سرش را به علامت تایید تکان داد و وعده کرد از این به بعد ناهید را کمک نماید تا او به درس هایش برسد.